فلسفه از دیدگاه صدرالمتألهین
فلاسفه اسلامی نیز فلسفه را با تعبیرهای گوناگونی تعریف کرده اند که بعضی از آنها مبهم و نارسا و یا مبالغه آمیز و دور از دسترس است، مثلاً بعضی فلسفه را به شناخت همه حقایق هستی- به گونه ای که انسان با دستیابی به آن جهانی عقلی همانند جهان عینی گردد- تعریف کرده اند.(1) یا فلسفه را برترین شناخت درباره برترین معلوم دانسته اند.(2)
ابویوسف یعقوب بن اسحاق کندی متوفی به سال 358ه.ق که از پیشگامان فلاسفه اسلامی است، در کتاب حدود الاشیاء و رسومها تعاریفی از فلسفه نقل کرده است که از آن جمله تعریف فلسفه به شناخت حقایق کلی ابدی و ماهیات و علل آنها است، که این تعریف، تعریف فلسفه از جهت کلی ابدی و ماهیات و علل آنها است، که این تعریف، تعریف فلسفه از جهت موضوع آن و ظاهراً از دیدگاه افلاطون است، زیرا ظاهراً مقصود از حقایق کلی ابدی همان «مثل» است. کندی تعریف دیگری از فلسفه از نظر غایت آن از پیشینیان نقل کرده است که آن تشبه آدمی به آفریدگار جهان است. وی در کتاب فلسفه اولی که برای خلیفه عباسی المعتصم بالله نوشته است، فلسفه را به شناخت حقایق اشیا به اندازه توان آدمی تعریف کرده است.(3)
محمد زکریای رازی پس از آنکه می گوید:«حق تعالی دانایی است که جهل به او راه ندارد و دادگری است که ستم روا نمی دارد و او رحمت مطلق است». چنین می گوید:«کسی از بندگان خدا به او نزدیکتر است، که داناترین و دادگرترین و مهربان ترین آنان باشد. و مقصود فلاسفه که گفته اند:« فلسفه تشبه به آفریدگار عزوجل می باشد، همین است.»(4)
صدرالمتألهین پس از تعریف حکمت نظری و عملی که حاصل آن کمال نفس از جهت علم و عمل است، می گوید:
فلاسفه الهی با توجه به حکمت نظری و عملی فلسفه را به تشبه به «الله» تعریف کرده اند و همان گونه که در حدیث نبوی آمده است:«تخلّقوا باخلاق الله» که این تخلّق به اخلاق الله تشبّه به او از جهت علم به حقایق و تجرد از امور مادّی است».(5)
در این مقاله که به دیدگاه ملّاصدرا درباره حکمت پرداخته ام، سعی شده است که با استناد به آثار و تصریحات صدرالمتألهین از هر گونه تفسیر به رأی خودداری شود، زیرا اجتهاد در برابر نص در بررسی آرای دیگران موجب اشتباه در شناخت عقاید آنان و داوری نادرست است.
لازم به یادآوری است که در تحقیق و بررسی عقاید دیگران بویژه دانشمندان مشهور و بزرگ باید از هرگونه بزرگ نماییهای مبالغه آمیز خودداری کرد و نیز نباید تحت تأثیر گفته های مبالغه آمیز دیگران واقع شد، زیرا هیچ فیلسوف و دانشمندی پایان بخش فلسفه و دانش بشری نیست، چه دانش و فلسفه به هیچ حدی از حدود اندیشه و شناخت اندیشمندی محدود نمی گردد و به گفته شیخ اشراق:
علم اختصاص به گروهی ندارد که حکمت به آنان پایان یابد و در شناخت ملکوت و حکمت بر روی آنان باز و بر روی دیگران بسته شود.(6)
صدرالمتألهین نیز مدعی شناخت همه حقایق نیست. وی در مقدمه اسفار چنین می گوید:
انی لا أزعم انی بلغت الغایه فیما اردتُه، کلا فانَّ وجوهَ الفهم لاتنحصر فیما فهمتُ ولا تُحصی و معارف الحقّ لا تُقیَدُّ بما رسمتُ و لا تُحوی، ینَّ الحقَّ اوسَعُ من ان یحیطَ به عقلُ وحدُّ».(7)
ملاصدرا محور اصلی حکمت را شناخت حق تعالی و نفس آدمی و آخرت می داند و معتقد است که آدمی برای شناخت حقیقت و رسیدن به درجات کمال باید علاوه بر عقل آگاهی با دل آگاهی و عرفان به شناخت حق و ملکوتش برسد.
صدرالمتألهین برترین شناخت را شناخت حق تعالی و صفاتش و شناخت چگونگی ظهور موجودات از او و بازگشت به او می داند، و معتقد است که خودشناسی و شناخت نفس آدمی که کلمه ای نوری و ذاتی روحانی و فروغی الهی و ملکوتی است، اساس حکمت و منشأ سعادت و نیکبختی است و در کتاب مبدأ و معاد چنین می گوید:
ان افضلَ العلوم الطبیعّه معرفهُ النفس الانسانیهِ و اثباتُ انها کلمهُ نوریّهُ و ذاتُ روحانیّهُ و شعلهُ ملکوتیهُ، فانَّ معرفهَ النفس و احوالِها امُّ الحکمه و اصلُ السعادهِ».(8)
ملاصدرا در مقدمه اسفار که امّ الکتاب او است، درباره فلسفه که همان شناخت حق تعالی و علم به آخرت است چنین می گوید:
شناخت حق تعالی و علم به آخرت آن نیست که مردمی عامی از طریق ارث یا با شتاب بدون تحقیق بدان رسیده باشند، و نیز آن نیست که از طریق جدل که شیوه متکلمان است و یا با استدلال عقلی محض به دست آید، زیرا همه اینها تاریکی هایی است بر یکدیگر انباشته که راه به روشنایی ندارد « من لم یجعل الله له نوراً فما له من نورٍ» ملکه شناخت حق تعالی نوعی یقین است که آن یقین نتیجه نوری است که حق تعالی آن را در دل مؤمن به واسطه ارتباطش با عالم قدس قرار داده است.»(9)
ملاصدرا از اینکه عمری را در راه فراگیری آرای فلسفه پردازان و متکلمان جدل پیشه گذرانده است، اظهار پشیمانی می کند و آن را گناهی بزرگ می شمرد که از جهت آن طلب آمرزش می کند.(10) وی پس از بیان عقیده خود درباره آرای فلسفه پردازان عقلگرای و متکلّمان جدل پیشه چنین می گوید:
زمام عمر خود را به خدای منّان وا می گذاریم و به پیروی از فرمان خدا به آنچه از رسول خدا به ما رسیده است، ایمان می آوریم و در مقام تحلیل عقلی بر نمی آییم، بلکه از هدایت او پیروی می کنیم و از او به آنچه فرمان داده است، فرمان می بریم و از آنچه ما را باز داشته است خود را باز می داریم همانگونه که حق تعالی فرموده است:« ما آتاکم الرسولُ فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا»(11)
رویکرد ملاصدرا به این گونه تفکر نتیجه نارضایتی او از جریان فکری حاکم بر حوزه فکری اصفهان و شیراز بوده است؛ بویژه شیراز که علمای آنجا با هرگونه تفکر عقلی به دشمنی بر می خاستند، و آن را کفر می دانستند، از این رو پس از تکمیل علوم نقلی در محضر شیخ الاسلام زمان خود، شیخ بهایی و تکمیل علوم عقلی در حوزه درس استاد اجل میرداماد بر اثر ناسازگاری روزگار و قدر ناشناسی جهال و عالم نمایانی که برای مقام علمی او کمترین ارزشی قائل نبودند و اندیشه هایش را باطل می شمردند، حوزه های درس و بحث را رها کرد، و در قریه «کهک» گوشه گیر شده و به عبادت و ریاضت و مجاهدت با نفس همت گماشت و از نگارش کتابی که نتیجه تحقیق و تتبعّاتش در کتابهای پیشینیان و نویافته خود او بود، به علت بدی حال و دشمنی روزگار صرف نظر کرد و با پیروی از مولایش امیرالمؤمنین (ع) بردباری پیشه کرد و دشمنی روزگار را به هیچ گرفت تا آنکه پس از گذشت زمانی طولانی از ریاضت و مجاهدت و صفای باطن و بهره یافتن از انوار ملکوت و آگاهی یافتن از اسرار الهی و حقایق ربانی از طریق کشف و شهود، در مقام افاضه برآمد، زیرا حق تعالی به او الهام کرد از آنچه خود از حقایق الهی بهره یافته است، دیگران را بهره مند سازد و از آنچه از سرچشمه معرفت نوشیده است جرعه ای نیز به تشنگان حقیقت بنوشاند، تا به زندگی حقیقی و حیات معنوی دست یابند و قلب آنان به نور معرفت روشن شود، در نتیجه زمان نگارش کتاب به تقدیر الهی فرا رسید و خدای متعال خواست که آن را از قوه به فعل در آورد، تا هدایتگر مردم باشد. در واقع صدرالمتألهین بیان این مطلب دعوی مأموریت از جانب خدا برای هدایت مردم دارد و کتاب خود را در واقع الهاماتی از جانب خدا می داند، همانگونه که ابن عربی درباره کتاب فصوص خود چنین ادعایی داشته است.(12)
صدرالمتألهین برای راهنمایی از بهره گرفتن از کتابش اسفار که ام الکتاب او است، چنین می گوید:
ای دوست پیش از خواندن این کتاب به پاکیزه ساختن نفس خود از هوی و هوس بپرداز، «قد افلح من زکّها» و پایه های حکمت را استوار ساز و برای اوج قله معرفت گام نه، و گر نه از کسانی خواهی بود که خدای متعال بنایی بر پایه های سست برای آنان بنا نهاد و چون در آن در آمدند، سقف آن بنا بر آنان فرو ریخت. و به سخنان عوام صوفیه دل مبند و به آراء و عقاید فلسفه پردازان روی میاور، زیرا همه آنها گمراه کننده و موجب لغزش گامها از راه راست است «فلما جائتهم رسلهم بالبینات فرحوا بما عند هم من العلم و حاق بهم ما کانوا به یستهزءون» آنان کسانی بودند که چون پیامبران با معجزات به نزد آنان آمدند، به علم خود دلخوش شدند و آن معجزات را نپذیرفتند و دعوت پیامبران را رد کردند و سخن آنان را نپذیرفتند و به استهزاء گرفتند، در نتیجه عذاب الهی که پیامبران آنان را بدان بیم داده بودند، فرا رسید و نابود شدند.(13)
خلاصه آنکه فلسفه در همه تألیفات صدرالمتألهین شناخت حق تعالی و صفاتش و شناخت ملکوتش و شناخت قیامت و منازل و مقاماتی است که آدمی برای رسیدن به سعادت و نهایت کمال باید از آن منازل و مقامات بگذرد تا به مقام وصول برسد.
وی در کتاب المظاهر الالهّیه چنین می گوید:
کسی که بخواهد در دریای معارف الهی فرو رود و به ژرفای حقایق ربانی راه یابد، باید به ریاضت علمی و عملی بپردازد، تا نور حق بر او بتابد و توان خلع بدن و عروج به ملکوت آسمانی برای او ممکن شود.(14)
و در کتاب اسفار که در آن حکمت خویش را حکمت متعالیه می نامد؛ می گوید:
برای رهبروان راه حق که عرفا و اولیای حق باشند، چهار سفر است:
1.سفر از خلق به حق،
2.سفر در حق به حق،
3.سفر از حق به خلق،
4.سفر به حق در خلق،
سپس می گوید:«سمیتُه بالحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه».(15)
صدر المتألهین نه تنها در کتاب اسفار در مقام بیان دیدگاه خود از فلسفه برآمده است، بلکه در همه آثار خود جز در دو کتاب شرح هدایه اثیریهّ و شرح الهیات شفا که مربوط به حکمت مشّاء است، با توجه به محورهای اصلی بحث فلسفی خود در مقام بیان دیدگاه خود از فلسفه و هدایت دیگران بر آمده است.(16)
وی در مقدمه کتاب مشاعر چنین می گوید:
ای برادران رهرو راه حق که به سوی او با نور عرفان سیر می کنید، با گوش دل به سخنانم گوش فرا دهید تا نور حکمت من درد ل شما راه یابد و از من مناسک و نحوه سیر و سلوک به سوی حق را بیاموزید که آن ایمان راستین خدا و روز قیامت است، ایمانی که برای نفوس بسیار دانا و آگاه با براهین یقینی و آیات الهی حاصل می شود همانگونه که حق تعالی فرموده است:« و المؤمنون کل آمن بالله و ملائکته و کتبه و رسله
صدرالمتألهین آنگاه می گوید: این همان حکمتی است که حق تعالی به کسانی که در خور آن هستند، احسان کرد و بدان بر آنان منت نهاد»(17)
سپس می گوید:
علوم و معارف الهی همان ایمان به خدا و صفاتش و علوم آفاقی و انفسی و شناخت ملکوت آسمان و زمین و کتب و فرستادگانش است. و این علوم و معارف الهی که همان حکمت باشد، برگرفته از مجادلات کلامی و یا تقلیدهای عامیانه و یا فلسفه بحثی نکوهیده یا پندارهای باطل صوفیانه نیست، بلکه نتیجه تفکر درباره آیات الهی و تدبر در ملکوت آسمان و زمین و بریدن از هرگونه خواسته های دنیایی است که توده های عوام و اهل جدل بدان روی آورده و بر آن به روی در افتاده اند، و گسستن از هرگونه شهرت طلبی است که فلاسفه بدان دلخوش شده اند.(18)
صدرا در کتاب حدوث العالم نیز به همین مطلب اشاره دارد و در آن چنین می گوید:
ای دوست من، در فراگیری آنچه در کتابهای آسمانی آمده که از ملأ اعلی بر انبیاء نازل شده است و حکما در کتاب خود دیگران را بر آن بر انگیختند، بکوش، تا به آنچه حکمای الهی بر اثر تصفیه باطن بدان دست یافته اند، دست یابی.(19)
وی در مقدمه کتاب الواردات القلبیّه چنین می گوید:
ای خواهان خوشبختی جاودانی، و ای مشتاق رسیدن به صور مجرد روحانی، من تو را به الهامات الهی که بر قلبم وارد شده است و نوشیدن جرعه ای از آنچه از سرچشمه فیض حق نوشیده ام، فرا می خوانم.(20)
صدرالمتألهین فیضهای دریافته از گنجینه الهی را نتیجه ریاضت و تصفیه باطن می داند؛ آنگاه می گوید:
اگر با عنایت الهی توانستی مشکلات آن رموز را بگشایی و به آن حقایق دست یابی، در فضای ملکوت حق به پرواز در خواهی آمد و در دریای حقایق لاهوت شناور خواهی شد، پس برای این نعمت که حق تعالی بر تو ارزانی داشته است. سپاسگزار باش و از سرور کائنات و آیینه حقایق دو عالم که بر او و خاندانش پاکیزه ترین درودها و برترین تحیّات باد، پیروی کن که فرمود:« حکمت را به کسانی که در خور آن نیستند، میاموزید که آن (حکمت) را به گمراهی می سپارید و از آنان که شایسته آنند، دریغ مورزید که به آن (حکمت) ستم روا می دارید.
وی آنگاه می گوید:
این پایان آن چیزی باشد که قصد اظهار آن را داشته ام نهایت آن چیزی باشد، که خواستم سربسته بدان اشاره کنم؛ اگر آن را بر خلاف فهم و باور خویش یافتی، در مقام انکار آن مباش و به یاد سخن حق باش که فرمود:« فوق کل ذی علم علیمُ» و بدان که حقایق جهان منحصر به فهم هیچ صاحب فهمی نیست و رموز و دقایق آن به دریافت هیچ صاحب فردی محدود نمی گردد.»(21)
صدرالمتألهین در مقدمه المظاهر الالهیّه می گوید:
ای همراهان مجاهد و ای برادران مؤمن، حکمت همان معرفت ذات حق اول و مرتبه وجود و شناخت صفات و افعال او و شناخت نفس آدم و چگونگی سعادت و شقاوت او است. این گونه شناخت موجب تماشای جمال احدی و کامیابی به شهود سرمدی است.
و مراد از حکمت همان حکمت مشهور نزد فلسفه پردازان و دلبستگان به فلسفه مجازی نیست که به دامان بحثهای گفتاری چنگ زده اند، بلکه مراد از حکمت حکمتی است که نفس آدمی به سبب آن به ملأ اعلی و بالاترین غایت دست می یابد: و این حکمت عنایتی ربانی و بخششی الهی است، زیرا حکمت از جانب حق تعالی است، همانگونه که خود فرموده است:«ِ یوتی الحکمه من یشاء و من یوتی الحکمه فقد اوتی خیراً کثیرا.(22)
وی در مقدمه رساله المسائل القدسیّه چنین می گوید:
آنچه در این رساله آمده است، مسائل قدسی و قواعدی ملکوتی است و از نوع فلسفه متداول فلسفه پردازان و همگون با بحثهای کلامی مبتنی بر جدل و تقلید عامیانه و مکابره های سوفسطائیان نیست، بلکه از واردات کشفی است که بر قلب کمترین بندگان خدا راه یافت، و این کشف هنگامی برایش حاصل شد که از یافته های حسی و دنیای مادی رابطه ی خود را کاملاً قطع کرد و نفسش از بدن عنصری که از اضداد ترکیب یافته است، جداً منسلخ گردید و به بالاترین غایتها عروج یافت، در آن حال که از عالم محسوس و موهوم به عالم معقولات سفر کرد و با عقل فعال متحد گردید و مشاهدات و کشف و شهودهای پی در پی برایش حاصل شد و نفسش به صور حقایق به گونه ای کشفی و نوری نقش پذیرفت.
سپس می گوید:
می خواهم در این رساله این حقایق کشفی را در اوراقی چند با عباراتی روشن گرد آورم، تا از آنها بهره یابی و دریافت آنها برای طالبان حق و سالکان الی الله آسان باشد.(23)
صدرالمتألهین در کتاب الشواهد الربوبیه درباره حکمت چنین می گوید:
چون بازگشت و راهیابی من به عالم حقایق و اسرار، و ملازمت من به باب حکمت به تأیید خدای مفیض انوار بسیار روی داد و ادامه یافت و مهاجرت من از آنچه مورد گرایش سرشت جمهور حکما است که بر آن بروی در افتاده اند، به سوی حقیقت محض دیر زمانی استمرار یافت، به مشاهد و مظاهر شریف الهی و شواهد قرآنی و قواعد محکم ربانی و مسائل عرفانی دور از شوائب آگاهی یافتم، که بر آن حقایق آگاهی نیافتند مگر افراد بسیار کمی از حکمای الهی که به والاترین درجه توحید دست یافتند و با صوفیان صافی ضمیری که به معرفت حقایقی اختصاصی یافتند که کتب بزرگان حکمت از آنها خالی است. این حقایق انواری ملکوتیند که در آسمان قدس و ولایت الهی می درخشند و دستهایی توانمندند که گویا در نبوت را می کوبند و می گشایند. پاره ای از این حقایق را در کتب و رسائل خود به گونه ای پراکنده آوردیم و بیان بسیاری از آن حقایق را در کتب و رسائل خود روا ندانستم و از انتشار آن بین مردم بیم داشتیم؛ زیرا کسانی که دارای سرشتی پاکیزه نیستند پیش از آنکه سرشت آنان به نور الهامات و تأییدات الهی پاکیزه گردد، توان درک آن حقایق را ندارند و انتشار آنها موجب گمراهی آنان و گمراه ساختن دیگران می گردد. اکنون از عالم غیب به قلب من فرمان رسید که پاره ای از آن حقایق را با براهین روشن آشکار کنم و انتشار دهم؛ ناگزیر فرمان بردم و همانگونه که حدود آن بر من مشخص شد، به انتشار آن همت گماشتم.(24)
آنگاه درباره اهمیت واردات قلبی خود چنین می گوید:
آنچه از این حقایق به نگارش درآمد، اشاراتی است که جواهری نورانی و درخشان و آگاهی بخشیدنی است به حقایقی بس گرانبها و تابان که به فضل الهی از سحاب عالم عقل و احسان بر من بارید و در صدفهای استعداد نفس من با براهینی ربانی راه یافت و غواص اندیشه از ژرفای دریای حکمت آنها را به سواحل بیان به اذن ایزد منان بیرون کشید و قوه تأمل و تدقیق و نیروی اندیشه و تحقیق آنها را سُفت تا آنکه صورت انتظام یافت و به هم پیوست؛ و به حمد خدای متعال شایستگی آن را یافت که تسبیح کنندگان در جوامع مقدس با آن حق تعالی را تسبیح گویند و حور العین در مجامع انس برگردن آویزند و خود را بیارایند.(25)
باری فلسفه صدرایی یا حکمت متعالیه صدرا فراتر از فلسفه فلسفه پردازان همه اعصار است؛ بنابراین نباید در مقام مقایسه حکمت متعالیه او با فلسفه ی فلسفه پردازان شرق و غرب بر آمد و به تطبیق عقاید او با عقاید دیگران به خصوص عقاید فلاسفه غرب پرداخت، زیرا حقایقی است که وی بر اثر دل آگاهی کامل و کشف و شهود مکرر از جلوه گاه انوار الهی و تماشاگه اسرار سرمدی در نتیجه حرکت جوهری عقل و تزکیه نفس با بهره گیری از حقایق قرآن به آن دست یافته است و یافته های شهودی خود را که الهاماتی است قرآنی با براهین عقلی برای دیگران قابل تبیین ساخته است،
ملاصدرا در اجوبه المسائل العویصه در پاسخ مسئله پنجم که درباره عظمت نفس آدمی و برتری آن بر نفوس فلکی است، چنین می گوید:
این مسئله از بزرگترین مسائل الهی و عالی ترین آنها است و تصورش بر قوه عاقله از دشوارترین مسائل است و جز اهل کشف و شهود که به مرتبه وصول رسیده اند، کسی به آن راه نیافت. من در تمام روی زمین کسی را نیافتم که از تحقیق در مسئله معاد و بازگشت نفوس آدمی آگاهی و خبری یافته باشد؛ همچنین در خزانه سیم و زر اندیشه حکما و جواهر اسرار آنان به زر خالص از اندیشه و معرفت برخورد نکرده ام که برطرف کننده نیاز در حل مسئله یاد شده باشد؛ بلکه اکثر آنان از گمان پیروی کردند و گمان به هیچ وجه موجب بی نیازی از حق نمی گردد:« ان الظن لا یغنی من الحق شیئاً».
من مدت زیادی بر این حالت بودم: « تا آنکه رجوع کردم به کتاب خدا و در آیات آن اندیشه کافی به کار بردم و در دریای معانی و اسرار آن فرو رفتم تا به جواهر درخشان آن دست یافتم و در دستیابی به آن گوهرها به نگریستن به ساحل آن بسنده نکردم؛ و در نتیجه به حمد و سپاس خدای متعال نوری یافتم که بتوان در تاریکی های طبیعت به حق راه یافت، تا موجب شفای بیماری جهل دلها گردد و از عذاب قبر برهاند. من با این ژرف نگری در اسرار قرآن از علم معاد و تشنه آخرت به اسراری از گنجینه های نهفته معرفت دست یافتم که به ارزش آنها جز علام الغیوب آگاه نیست. سرانجام به این حقیقت آگاهی یافتم که در روی زمین هیچ نوری جز نور نبوت نیست که بتوان بدان روشنایی یافت.
پس پروردگار مرا هدایت کرد به آنچه که به سبب آن از همه اندیشه ها و عقاید حکمای پیشین و متکلمان بازپسین بی نیازی یافتم. سپاس خدای را که ما را بدان هدایت کرد؛ و اگر خدای متعال ما را بدان هدایت نمی کرد، هرگز هدایت نمی یافتم.(26)
صدرالمتألهین می گوید:
غرض من از آنچه درباره آن سخن گفتم، به خود بالیدن نیست؛ بلکه غرض من تشویق دیگران به مراجعه به قرآن است تا آنچه من بدان دست یافتم، دست یابند و اعلام این حقیقت است که درک اسرار آخرت جز به نور نبوت امکان ندارد، و اینکه عقول همه اندیشمندان و صاحبان افکار فلسفی و خردورزان در برابر نور نبوت همانند دیدگان شب پرگان است در برابر نور خورشید.(27)
شایسته است که من به آنچه درباره آخرت دست یافتم، بخل بورزم و آن را در اختیار دیگران نگذارم، زیرا دارای عظمت و عزت و ارزش والا و ژرفنای بسیار عمیقی است که قوای ادراکی ضعیف از درک آن ناتوانند و دلهای بیمار به بیماری جهل و حب جاه از شنیدن آن بیزارند و از آن زیان می بینند.(28)
صدرالمتألهین در اجوبه المسائل العویصه پس از نقل عقاید فلاسفه درباره پاداش و کیفر اعمال بندگان و چگونگی سعادت سعدا و شقاوت اشقیا چنین می گوید:
آنچه در آخرت عارض نفس آدمی می شود، همان صور اعمال و افعال او است. و نیز روشن شد بطلان سخن کسانی که متشبث به دامن فلاسفه شدند، فلاسفه ای که از ارتقا و عروج به قله دین مقدس اسلام و رسیدن به اوج عرفان و حکمت محمدی باز مانده اند.
آنچه بدان در اینجا اشاره کردیم، درخشش اندکی است از آتشی که من از طور ایمن بدان انس یافتم، هنگامی که نفس من از اهل بیت خود به سوی آن مهاجرت کرد و اطوار و نشأتی را پیمود و پس پشت نهاد. تمام این آتش (کانون نوری) و درخشش های آن با مراجعه و بازگشت به اصل آن شناخته می شود. خدای متعال هدایت کننده به سوی حق و صواب است و همه کلیدهای فصل و وصل در اختیار اوست. سلام و درود بر کسی که پیرو حق و هدایت الهی و قرآنی است و نفس خویش را از هوی و هوس بازداشته و باز می دارد.(29)
پی نوشت ها :
1.اسفار، جزء اول، از سفر اول، ص 20، مبدأ و معاد، ملاصدرا، ص 18.
2.شفاء الهیات، ص 20، منظومه ملاهادی سبزواری، غرر الفرائد، ص 2.
3.رساله الکندی الی المعتصم بالله از مجموعه رسائل کندی، ص 97.
4.السیره الفلسفیه، مجموعه رسائل رازی، ص 108.
5.اسفار، جزء اول از سفر اول، ص 22.
6.حکمه الاشراق، مقدمه مصنف، ص 9 و 10.
7.اسفار، جلد اول مقدمه مصنف، ص 10.
8.مبدأ و معاد، ملاصدرا، ص 6.
9.مقدمه اسفار، ص11.
10.همانجا.
11.همان، ص 11 و 12.
12.شرح کتاب فصوص الحکم ابن عربی، از عبدالرزاق کاشانی، ص 9.
13.مقدمه اسفار، ص 12.
14. المظاهر الالهیه، ص 8.
15.اسفار، جزء اول از سفر اول، ص12.
16.مشاعر، ص 3.
17.همانجا.
18.همانجا.
19.حدوث العالم، ص 150.
20.مقدمه الواردات القلبیه، ص 55.
21.همان، ص 120 و 121.
22.المظاهر الالهیه، ص 7 و 8.
23.رساله المسائل القدسیه، 4 و 5.
24.الشواهد الربوبیه، ص 4 و 5.
25.همان، ص 5.
26.اجوبه المسائل العویصه، ص 44 و 45.
27.همان، ص 45.
28.همان، ص 45 و 46.
29.همان، ص 66.
1.قرآن کریم.
2.اسفار از انتشارات مصطفوی.
3.اجوبه المسائل العویصه، از مجموعه اجوبه المسائل، انتشارات بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
4.حدوث العالم، انتشارات بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
5.حدود الاشیاء و رسومها، از مجموعه رسائل کندی، چاپ مصر.
6.حکمه الاشراق، انتشارات انجمن فلسفه ایران.
7.رساله الکندی الی المعتصم، از مجموعه رسائل کندی، چاپ مصر.
8.السیره الفلسفیه، از مجموعه رسائل محمد زکریای رازی، چاپ مصر.
9.شرح کتاب فصوص ابن عربی، از عبدالرزاق کاشانی، از انتشارات بیدار، قم
10.شفاء، الهیّات، انتشار ناصرخسرو، و به مناسبت یادواره هزاره بوعلی.
11.الشواهد الربوبیّه، انتشارات مؤسسه التاریخ العربی.
12.شرح منظومه ملاهادی سبزواری، چاپ ناصری.
13.مبدأ و معاد، ابن سینا، انتشارات مؤسسه مطالعات اسلامی.
14.مبدأ و معاد، ملاصدرا، انتشارات انجمن فلسفه ایران.
15.لمسائل القدسیّه، از مجموعه رسائل فلسفی ملاصدرا، انتشارات دانشگاه مشهد.
16.المشاعر، انتشارات کتابخانه طهوری.
17.المظاهر الالهیّه، انتشارات بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
18.الواردات القلبیّه، انتشارات انجمن فلسفه ایران.
فهرست آیاتی که در مقاله آمده و یا با بکارگیری صنعت تلمیح بدان اشاره شده است:
1.ظلمات بعضُها فوق بعض (آیه 40 ، سوره نور)
2.من لم یجعل اللهُ له نوراً فماله من نور(آیه 40، سوره نور).
3.ما آتاکم الرسولُ فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا(آیه 7، سوره حشر)
4.قد افلحَ مَن زکّیها(آیه 8، سوره شمس).
5.قد مکر الذین من قبلهم فاتی اللهُ بنیانَهم مِن القواعد فخّر علیهم السقفُ و آتهم العذابُ مِن حیثُ لا یشعرون(آیه 26، سوره نحل).
6.فلما جائتهم رسلهم بالبینات فرحوا بما عندهم من العلم و حاق بهم ما کانوا به یستهزءُون.(آیه 82، سوره غافر).
7.و المؤمنون کلِّ آمنَ باللهِ و مَلائکته و کتبِه و رسله (آیه 258، سوره بقره).
8.لقد مَنّ الله علی المؤمنین اذ بعث فیهم رسولاً من انفسهم یتلوا علیهم آیاتهِ و یُزکیهم ویُعلمهم الکتابَ و الحکمه و ان کانوا من قبلُ لفی ضلال مبین (آیه 164، سوره آل عمران).
9.یوتی الحکمهَ مَن یشاء(آیه 269، سوره بقره).
10.ان الظنَّ لا یغنی من الحق شیئاً (آیه 28، سوره نجم).
11.الحَمدالله الذی هدانا لهذاً و ماکنّا لنهتدی لولا ان هدانا الله (آیه 43، سوره اعراف).
12.انی آنست ناراً لعلی آتیکم بخبر.(آیه 29، سوره قصص).
13.فوقَ کلّ ذی علمٍ علیمُ.(آیه 76، سوره یوسف).
منبع :حکمت متعالیه و فلسفه معاصر جهان، مجموعه مقالات همایش بزرگداشت حکیم صدرالمتالهین(ره)، (اول خرداد 1381)، تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا، چاپ اول 1382.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}